اينجا من م گم

می‌روداما نه به قصد رفتن،رفتن در دلدر جانجای پاهایش همگی در ذهنم خاطره‌ست، جای جای این قلب یخی من جای پای تو میهمان قلب من‌ستدیگر هراسی نیست از سرماچون گرمای وجودت را به من هدیه کرده‌ایسپاس از تو اينجا من م گم...ادامه مطلب

تنهایی
کلمه‌ای تنها، در میان هزاران جمله از کتابی دراماتیک که فقط مخاطب خاص آن ما بودیم،
فهمیدن این کلمه به تنهایی ۱۰۰ سال از عمر می‌کاهد‌و افسوسی به بار می‌آورد از سالیانی که همه کنارت بودند‌و حال تنهایی

✒️Shayan Shayesteh

اينجا من م گم...

_بله
_خوبی عزیزم
_تا به چی بشه خوب گفت
_اگه تنهاییتو بهم نمی‌زنم، می‌خوام بیام ‌پیشت
_می‌تونی بیای، ولی انتظار نداشته باش که حرف بزنم
_چرا
_چون قدرت تکلمم رو از دست دادم
_یعنی چی؟!، متوجه‌ای چی می‌گی
_نه، تنهام بزار     خسته‌ام
(سال‌ها بعد متوجه چیزی ‌می‌شی که از اول گریبان‌گیرش بودی، ولی حال متوجه شدی)

 

✒shayan shayesteh

اينجا من م گم...

می‌گذره

..

اما چطور گذراندن خود یک مسئله است

که فراموش کنی

یا هزار بار مرده‌و زنده شوی

 

⁦✒️⁩shayan shayesteh

اينجا من م گم...

.. و در این واپسین روزهای آخر
هنوز دل درگیر خودست
که بماند‌و ادامه دهد به گذشته یا
برود پیش به سوی آینده

اگر بماند جنگ بزرگی با خود دارد
میروم؛
دیگر فشنگ‌هایم تمام شده

 

✒shayan shayesteh

اينجا من م گم...

گویم از شهر خودم      که ندارد مرد نیکنیکانش زیر خاکشهر من شهر ارواح است       همه جا ساکتجز یک صدا..      آن صدا شیحهٔ اسبان استاسبانی که سوارانی تند‌خو و خشن دارنددر این سالیان دورو دراز هیچ‌کس ندان اينجا من م گم...ادامه مطلب

 ثبت لحظات ناب از زمستان

 

 

اينجا من م گم...

سلام دوست رِسَد به تو
کِه جانی
شرابم دِه
چون مَرا عشق دانی

اينجا من م گم...

باز عید و بوی سیه بختی
از گرانی آجیل گرفته تا رویه‌ی تختی
آخر چه کنند این تهی دستان نیاز مند
کوچه خوابند یا به هر بهانه ای روند، در بند

اينجا من م گم...

هر سال که پیش می‌روم
نزدیک می‌شوم به سکوت
سکوتی که حتی من را مرده ای متحرک هم نکرد..
عذابی‌ست.. نا تمام

اينجا من م گم...